با یک مثال توضیح میدهیم. مثلا تیم فروش قصد دارد میزان فروش خود را افزایش دهد. بر اساس برآورد به این نتیجه میرسد که در این دوره هدفگذاری میتواند 1000 واحد محصول مدنظر خود را بفروشد. OKR توصیه میکند که هدف خود را کمی بالاتر از توان معمول در نظر بگیرد و تلاش کند با روشهای خلاقانه به هدف خود برسد. این تیم میتواند برای فروش خود 1150 واحد هدفگذاری کند.
اندازه گیری OKR از اندازهگیری نتیجه کلیدی آغاز میشود. هر نتیجه کلیدی هم بر اساس ماهیتش اندازهگیری میشود. مثلا اگر نتیجه مرتبط با افزایش رضایت مشتری باشد، میتوان از شاخصی مثل CSAT استفاده کرد و اگر افزایش سرعت پاسخگویی مشتریان باشد، میتوان مدت زمان فاصله ثبت و رفع درخواست مشتری را اندازهگیری کرد. در نهایت میزان پیشرفت اهدف( Objectives) بر اساس میانگین وزنی میزان پیشرفت نتایج کلیدی آن محاسبه میشود.
با توجه به شرایط متغییر کسبوکارها و انعطاف و سادگی OKR، چارچوبهای دیگر آوردهی ویژهای برای کسبوکارها ندارند.
-رابطه بین فعالیتها و تسکها با نتایج کلیدی چگونه است؟
معمولا OKR وارد لایه تسکها و سطوح پایینتر از نتایج کلیدی نمیشود و این موضوع در اختیار تیمها است. OKR در پی خروجی است نه به روش انجام کار. اما توصیه میشود هر تیم که میخواهد نتایج کلیدی را تعریف کند به روش تحقق آن یعنی تسکهای آن فکر کند. البته که تیم باید این خلاقیت را داشته باشد تا در صورت نیاز، روش انجام کار خود را به منظور تحقق نتایج کلیدی تغییر دهد.