کسبوکارها عموما ابتدا به صورت یک واحد اقتصادی کوچک راهاندازی میشوند و به تدریج شروع به بزرگ شدن میکنند. طبعا در بدو تاسیس ارزشهای بنیادین و باورهای بنیانگذاران، فرهنگ حاکم بر کسبکارها را شکل میدهد. با گذشت زمان و با اضافه شدن کارکنان – خصوصا مدیران – و به کارگیری ابزارها و سیستمهای متعدد، تغییراتی در فرنگ سازمان شکل میگیرد ولیکن شاکله اصلی فرهنگ سازمانی کماکان متاثر از بنیانگذاران میباشد. کارآفرینان بر خلاف تصور عموم که انسانهایی ماجراجو و ریسکپذیر شناخته میشوند عموما افرادی واقعبین و بعضا محافظهکار هستند و به اصطلاح بیگدار به آب نمیزنند؛ لذا ما در اکثر کسبوکارهای ایرانی شاهد یک فرهنگ محافظهکارانه هستیم و از طرفی تحولات محیطی غیرنرمال ایران بر شدت این محافظهکاری افزوده است. نسل مدیران دهه پنجاه و شصت سازمانها با این نگرش و ذهنیت کارآفرینان عموما منطبق بودند و متدها و مدلهای مدیریت رایج هم، با این اتمسفر سازگار بودند.در سالهای اخیر با پررنگ شدن سبک مدیریت اجایل و همچنین حضور مدیران دهه هفتادی و بعضاهشتادی در شرکتها که غالبا غیرمحافظهکار هستند چارچوب OKR در گفتارها و نوشتارها در حال تبدیل شدن به یک روند است و بعضا مشاهده میشود حتی OKR به عنوان یک چراغ جادو برای سازمانها مطرح میشود. اما یک سوال بنیادی برای اکثر مدیران سازمانها و همچنین مشاوران حوزه مدیریت مطرح است که “آیا OKR برای شرکتهای ایرانی انتخاب مناسبی است؟ و اگر آری فواید ونتایج آن چگونه خواهد بود؟” ویا اینکه نظیر سایر ابزارها ومدل های مدیریتی که روزگاری بسیار پر آوازه بودند به حاشیه خواهد رفت!والبته اینکه آیا اصلا مسئله محوری شکاف عملکردی کسب وکارهای ایرانی ناشی از ابزار هاومدل ها است ویا مقوله های دیگری پاشنه آشیل هستند موضوع بسیار مهم واساسی است. انشالله در بخش های بعدی در حد وسع وتوانم دیدگاههای شخصی خودم را با عزیزان در میان خواهم گذاشت.